دانلود آهنگ عاشقت میمانم فرزاد فرخ
توی آغوش بخشاینده ی تو
تمامم را به جانت هدیه دادم
تو ای رویای من همه دنیای من
اگر بی تو بمانم کوه دردم
بهشت آرزویم در نگاهت
به شوق چشم تو دل میسپارم
تو از هر جا بری به من خواهی رسید
به من که از خودم بیشتر دوستت دارم
عاشقت میمانمو شعر نو میخوانمو
عشق تو در قلب من پایان ندارد
ای همه آرامشم ای تو تنها خواهشم
بی تو قلب عاشقم سامان ندارد
عاشقت میمانمو شعر نو میخوانمو
عشق تو در قلب من پایان ندارد
ای همه آرامشم ای تو تنها خواهشم
بی تو قلب عاشقم سامان ندارد
از تو زیباست جهان کوچک من
غرق رویاست تمام باور من
آمدی در قلب و جانم با تو در عمق زمانم
تکیه کن بر شانه هایم
روز عشق را با تو جشن میگیرم
سرنوشت را در تو من میبینم
ای گل رویای من مظهر زیبایی من
تکیه کن بر شانه هایم
عاشقت میمانمو شعر نو میخوانمو
عشق تو در قلب من پایان ندارد
ای همه آرامشم ای تو تنها خواهشم
بی تو قلب عاشقم سامان ندارد
عاشقت میمانمو شعر نو میخوانمو
عشق تو در قلب من پایان ندارد
ای همه آرامشم ای تو تنها خواهشم
بی تو قلب عاشقم سامان ندارد
دانلود آهنگ جدید گل مهتاب فرزاد فرخ
آرامش من آینده ی من در دست توست
پروانه ی من قلبم رو ببین سرمست توست
آینده ای روشن من با تو بسازم
دنیامو بغل کن ای محرم رازم زیبا گل مهتابم
هرگز هرگز هرگز که از تو دست بردارم
من قلبم وابسته شد به آن چشمانت
وای دنیا دنیا دوستت دارم
هرگز هرگز هرگز که از تو دست بردارم
من قلبم وابسته شد به آن چشمانت
وای دنیا دنیا دوستت دارم
دوستم داشته باش شعر آوازم باش
تو مرا آغاز کن شوق پروازم باش
در عبور از چشمت لانه ی عشق پیداست
لحظه های بی تو زندگی بی معناست
زندگی بی معناست
هرگز هرگز هرگز که از تو دست بردارم
من قلبم وابسته شد به آن چشمانت
وای دنیا دنیا دوستت دارم
هرگز هرگز هرگز که از تو دست بردارم
من قلبم وابسته شد به آن چشمانت
وای دنیا دنیا دوستت دارم
بی تو هیچ پنجره ای بر دل من باز نشد
من به سرزمین دلتنگی تو تبعیدم
آتشم میزند هر شب خیالت با من
عشق یعنی همین سوختن و تنها ماندن
بی گمان غرق هوایت میشم
باز از تو تمامم جاریست
هیچ زخمی در تنم جا نماند
جز عشقت جز عشقت که یه زخم کاریست
من دچارم به تو و معجزه چشمانت
به همان خاطره ی لمس تب دستانت
به همین شعری که از چشم تو من آموختم
آه در بازی عشق مثل شمعی سوختم
من دچارم به تو و معجزه چشمانت
به همان خاطره ی لمس تب دستانت
به همین شعری که از چشم تو من آموختم
آه در بازی عشق مثل شمعی سوختم
در و دیوار جهان پر شده از تصویرت
خواب و بیداری من چیست بگو تعبیرت
من که آزادم و از فکر جهان بیزارم
ترس دارم بشود فکر کسی درگیرت
من دچارم به تو و معجزه چشمانت
به همان خاطره ی لمس تب دستانت
به همین شعری که از چشم تو من آموختم
آه در بازی عشق مثل شمعی سوختم
من دچارم به تو و معجزه چشمانت
به همان خاطره ی لمس تب دستانت
به همین شعری که از چشم تو من آموختم
آه در بازی عشق مثل شمعی سوختم